فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی:
فَمَا لِی لا أَبْکِی، أَبْکِی لِخُرُوجِ نَفْسِی ، أَبْکِی لِظُلْمَةِ قَبْرِی، أَبْکِی لِضِیقِ لَحْدِی، أَبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ. أَبْکِی لِخُرُوجِی مِنْ قَبْرِی عُرْیَانا ذَلِیلا حَامِلا ثِقْلِی عَلَى ظَهْرِی.
( پس مرا چه شده که گریه نکنم، گریه میکنم براى بیرون رفتن جان از بدنم، گریه مى کنم براى تاریکى قبرم، گریه میکنم براى تنگى لحدم، گریه مى کنم براى پرسش دو فرشته قبر منکر و نکیر از من. گریه میکنم براى درآمدنم از قبر عریان و خوار، درحالى که بار سنگینى را بر دوش مىکشم.)
مولای من، چرا گریهنکنم؟! باید زار بزنم. باید برای سرازیر شدن در گودال قبر گریه کنم. وقتی دستم از همه جا کوتاه است، این اشکها میتواند دستم را بگیرد. روشنایی قبرم شود و مرا به آینده امیدوار کند. بله آینده! زندگی حقیقی و واقعی آن طرف است که آینده ما را میسازد. هرگز نباید گمان کرد که ما در همین دنیا تمام میشویم. خدایا در این شبهای قدر ، اشک چشمیپرشور و گداز روزیم بگردان.
مطالب بیشتر:
فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی